قسمت هفدهم
( کلمات و واژهای غلیظ و اصیل و محلی سبزواری )
جُل = پالن الاغ
جُغُوک = گنجشک
جُوال: كيسه اي پارچه اي كه در درون آن آرد مي ريزند
جول جول = تکان خوردن
جوم =تکان
جیشت = زشت
چرخه = هیزم ،نام گیاهی است
چِرشو = چادر
چشوم اله = چشم غره
چا پو = چوپان
چِرقد = روسری
چومبَه =کتک
چُور = ادرار
چِرخَه = نوعی هیزم
چغل = سفت – محکم – غیر قابل نفوذ
حَیوو = حیوان
حَولی = حیاط
خَلَه خوش = مادرزن
خِر جوَلَه = خورجین
خَلَشَه = شاخه خشک درخت
خوشتلی = رشته آش
خوردی = کوچک ، ریز
خِکی = خاک الک کردن
خِفتو = کیسه قند
قسمت شانزدهم ( کلمات محلی و اصیل سبزواری )
از دیستی = از روی عمد – عمدا
اَنجی اََنجی = ریز ریز
آَو = آب
ایشتاو= شور و شوق ،عجله
اِفتاو = آفتاب
اِشکینه = غذاهای آبکی
اِلجَک = دستکش
بِِزی = بازی
بیاوو= بیابان
بِنیج = گهواره
بی بی = مادر بزرگ
بابا کلو= پدر بزرگ
بیده= یونجه خشک شده که جهت علوفه دام استفاده می شود.
بِختَه= گوسفند پرواری
بُزُن غَره=خار پشت
بُزغَله مار = نوعی از مار
پیز = دهان
پی یَر = پدر
پیگاه = طویله
تالَه = هول دادن
تَکَه = بز نر
تلخمو = تیر وکمان بچه ها
توره = کوله پشتی
توتو= جمع نمودن مرغها برای دانه دادن استفاده می شود
تمیز= تموز، اول تابستان یا تیر ماه . مردم این روستا به برج اول تابستان تمیز
تِنبو = زیرشلوار
تیف = توف
تی دَنَه = توت
جَلَه = تگرگ
جُغ جُغ = تغییر حالت دادن و ترش شدن (عموما جهت ماست استفاده می شود)
قسمت پانزدهم ( کلمات محلی سبزواری)
ریم نَمِره: خجالت می کشم- رویم نمی شود
قُپَّ: به بخشی از یک کالا(وسیله)می گویند که گرد است
غذا دِبُرِ(وربُرِ): غذا در حال پخت است
اَشکینَ وَربُرّیَه: این امر در حالتی رخ می دهد که قاتق داخل اشکنه(نوعی غذای محلی) هنگام طبخ بر اثر حرارت زیاد و هم نزدن همزمان، گلوله شده و با روغن و مخلفات آن مخلوط نشود
قَتِق:خورش – دوغی که داخل مشک قرار گرفته و پس از چند روز ،آب آن گرفته شده است
قوُوم: شن بسیار نرم که اغلب خیس است
ناگِمو: ناگهانی
بِقِ بُخُردَ: به افراد چاق گفته می شود
هَلُک رفتُم: هلاک شدم- خسته شدم
پَ پِ نَمِری: پیگیری نمی کنی
قیرچَستِش دَرَمَ: به چیزی گویند که زیر چیزی له می شود
بَلِش: متکا- بالشت
اَخلِر: هیزم هایی که دانه دارند
زیل: هیزم های نوک تیز
بَلُ: بالا
سَرِکیچَه: سر کوچه
خَنِِِه کِل:اتاق كوچك- اتاقکی که هنگام آبیاری زمین های کشاورزی در زمستان به عنوان پناگاه گرم مورد استفاده قرار می گیرد
بُردَ: تپه
لِنگِ جِ: دیواره جوی آب
سِمَوُر: سماور
مِخطِبیلَ:ميخ طويله- میخ بزرگی که برای بستن ریسمان(زنجیر) حیوان به کار می رود
کُ: ۱- کجاست ۲- کاه
دُی: دیوار
چُرشُخ: چهار شاخ- وسیله ای که با آن هیزم یا مواردی شبیه آن را جابجا می کنند
وَمِندَ: وامانده- زمانی گفته می شود که فرد هنگام انجام کاری با مشکل مواجه می شود
قسمت چهاردهم :
کلمات و واژه های محلی سبزواری
حَف حَف (صداي سگ)
دِنگ دِنگ(صداي مگس)
نوس = بینی
الی گو= نوعی آلوی درشت برنگ بنفش
اندید =اندود , کاه گل
انگیر =انگور
اینه = آینه
تغل دین = تغلب کردن (دغل کردن)
تیف = تف, آب دهان
تیفو کردن = با آب دهان تر کردن
خونوکا = سرما , هوای سرد
خیک = مشک = پوست دباغی شده گوسفند که برای نگهداری ماست
تنکه = ,شلوارکی از پارجه نازک که زیر شلوار میپوشند
تمبو(تنبو) = تنبان,شلوار
تمنه = سوزن بزرگ برا دوختن چیزهای ضخیم مثل لحاف بکار میرود
تنُک کردن = پهن کردن
تیسبح = تسبیح
تیشله گاوکی = تیله بزرگ
مي = مو
سوز = سبز
نوس = بيني
جيلي = جيتيلي =خيلي خيلي كوچك
آبيجي = خواهر
شپات = سيلي
كق =كال ، نارس
خلشه = قطعه چوب باريك و نازك
در تومبه = در چوبي كه از پشت با كلون بسته ميشود
بستام = واستا
قسمت سیزدهم : کلمات اصیل و محلی سبزواری
دِکُب یِفتی یه = به شکم روی زمین افتاده
کُمُچ = نان ضخیم پخته شده زیر آتش
وَرچُپَّ = برعكس
دِقُلِ دِفُل = در سوراخ ديوار
مِسكَ = كره
قِمُق = سرشير
سَر چُ = مستراح
كُجِس = كجاست
مِل نَدَرُم = ميل ندارم
جُوُب مِنَنتَ = جواب نمي دهد
چِ مِنَ = نيازي نيست
دِكُديش گِردَنُم = بزنم به سرش
خُردي = كوچك- خرد
كُرپَغَ = قورباغه
اِووُ = دالان -راهرو
نِمَشوم = سرشب
پِرهَ = پيراهن
نِهَلي = تشك
دِطِغُر كِردِيي = به كسي گفته مي شود كه نان زيادي در غذا تليت كرده و نتوانسته همه آن را بخورد
رِزَكُ = نان تليت كن
اَزوُ مَحَل اِاُسَنَ مُگُمِت ؟= از آن موقع برايت افسانه مي گويم؟
حَس مِني = لذت مي بري
با خُدِش كُتِّ كُت مِنَ= با خودش غرولند مي كنه – زير زبونش بد و بيراه ميگه
خپ کِردَه: مخفی شده
ریم نَمِره: خجالت می کشم- رویم نمی شود
قُپَّ: به بخشی از یک کالا(وسیله)می گویند که گرد است
غذا دِبُرِ(وربُرِ): غذا در حال پخت است
اَشکینَ وَربُرّیَه: این امر در حالتی رخ می دهد که قاتق داخل اشکنه(نوعی غذای محلی) هنگام طبخ بر اثر حرارت زیاد و هم نزدن همزمان، گلوله شده و با روغن و مخلفات آن مخلوط نشود
قَتِق:خورش – دوغی که داخل مشک قرار گرفته و پس از چند روز ،آب آن گرفته شده است
قسمت دوازدهم : کلمات و واژه های اصیل و محلی سبزواری
فِتیر = نان روغنی
غَل مُرچَ = سوراخ مورچه
چوُ = چوب
اَغَل = آغل
لک لِکِ = دوان دوان آرام
تِلَخمو = تیرکمان
لِنگ نَکشی = خانه گیر شوی(
اَشکِش لَبِ مَشکِشِ = زود گریه می کنه -همیشه درحال گریه است
میگی دِگُمُر بِگِردی یَن = با همه چیز بیگانه اند
بَع عُِ = به کسی گفته می شود که چیزی نمی فهمد و پیرو نظم و احترام به دیگران نیست
یَک خِروُر =یک خروار
بِلَن رِفتَ = رشد کرده
سَرِق = سفره – ساروق
چَرشُ = =ارچه مخصوص حمل علف-چادرشب
پِرِّپیت = پر پر کردن – جداکردن پال وپر
غُرُّ غُدیز = ناهموار
خِرجِوَلَ = جوال خر
تُن بو = تنبان – زیر شلواری
قسمت پنجم :
ارتفاع و بلندی جغرافیایی برخی از نواحی روستای فشتنق
مبنای محاسبه بر اساس فرمول : ارتفاع از سطح دریا محاسبه شده است
دشک 1306 متر
کوچه ته کال 1313
کوچه حسینا 1322
پشت قلعه 1319
کوچه صحرا 1312
مسجد 1314
حسینیه 1316
بُرزوی 1264
آبجنگ 1267
کال گشاد 1237
قبرستان روستا 1322
سرچراغدون 1289
کوچه سیدها 1324
رشته کوه شمالی روستا از 1511 الی 1241 متر
چشمه نو 1304
کلاته روباه 1264
قسمت چهارم :
ارتفاع و بلندی جغرافیایی برخی از نواحی روستای فشتنق
مبنای محاسبه بر اساس متر و فرمول : ارتفاع از سطح دریا محاسبه شده است
قله کوه نظرگاه 2858 متر
قله کوه النگ بید 2710
شملق 2487
قله کوه یاغی در شمال ساروق 2214
فرح سولتو 1200
درق درق 1317
باغشت 1073
چهارطاقی ( آتشکده ) 1620
باز 1157
دشک 1306
نو عروس روستاها
مجالی شد که نوروزی دگر باره به آبادی فشتنق رهسپار باشم
همنفس با سطح نرم خاک گردم همنشین سبزه ها و خار باشم
فرصتی دیگر مهیا شد تا که دیگر چشمهای خسته از آلودگیها را
بدوزم لا به لای یونجه ها و همچو گنجشکی میان شاخسار باشم
کاش که میشد همچو باران تپه های آبجنگ را سرشار گل سازم
کاش میشد چون نسیمی در میان شاخه های آن درختان انار باشم
پا بر ستیغ تپه ها و کوههایش آوازهای عارفانه می خوانم
علیرضا عابدیان بادی - 1398/01/13 - سرچراغدون
زمین های فشتنق در بهاران
آن زمانی که لب از ساغر گلهای تو من نوش کنم
ناگهان درد و غم و ناله جانسوز فراموش کنم
آن زمانی که نسیم لای درختان انار می خواند
دیده بر بندم و اندیشه و لبها همه خاموش کنم
آن زمان عقل که تصمیم گرفت ست فضولی بکند
عقل را و زنفس باده آبجنگ تو مدهوش کنم
بی حجابی کنم از پرتو خورشید تو عریان بشوم
شعله عقل زهر چشمه جوشان تو خاموش کنم
در بهاری که زمینت شده چون خانه گلها و علف
پیرهنی را ز همه لاله وحشی تو تن پوش کنم
فُشتَنق در بهاران
آن زمانی که لب از ساغر گلهای تو من نوش کنم
ناگهان درد و غم و ناله جانسوز فراموش کنم
آن زمانی که نسیم لای درختان انار می خواند
دیده بر بندم و اندیشه و لبها همه خاموش کنم
آن زمان عقل که تصمیم گرفت ست فضولی بکند
عقل را وز نفس باده آبجنگ تو مدهوش کنم
بی حجابی کنم از پرتو خورشید تو عریان بشوم
شعله عقل زهر چشمه جوشان تو خاموش کنم
در بهاری که زمینت شده چون خانه گلها و علف
پیرهنی را ز همه لاله وحشی تو تن پوش کنم
نو عروس روستاها
مجالی شد که نوروزی دگر باره به آبادی فشتنق رهسپار باشم
همنفس با سطح نرم خاک گردم همنشین سبزه ها و خار باشم
فرصتی دیگر مهیا شد تا که دیگر چشمهای خسته از آلودگیها را
بدوزم لا به لای یونجه ها و همچو گنجشکی میان شاخسار باشم
کاش که میشد همچو باران تپه های آبجنگ را سرشار گل سازم
کاش میشد چون نسیمی در میان شاخه های آن درختان انار باشم
در آبادی فشتنق که بهشتی ست در میان شعله های آتش دوزخ
علیرضا عابدیان بادی - 1398/01/13 - سرچراغدون
فُشتَنق در بهاران
آن زمانی که لب از ساغر گلهای تو من نوش کنم
ناگهان درد و غم و ناله جانسوز فراموش کنم
آن زمانی که نسیم لای درختان انار می خواند
دیده بر بندم و اندیشه و لبها همه خاموش کنم
آن زمان عقل که تصمیم گرفت ست فضولی بکند
عقل را وز نفس باده آبجنگ تو مدهوش کنم
بی حجابی کنم از پرتو خورشید تو عریان بشوم
شعله عقل زهر چشمه جوشان تو خاموش کنم
در بهاری که زمینت شده چون خانه گلها و علف
پیرهنی را ز همه لاله وحشی تو تن پوش کنم
نو عروس روستاهای سبزوار
مجالی شد که نوروزی دگر باره به آبادی فشتنق رهسپار باشم
همنفس با سطح نرم خاک گردم همنشین سبزه ها و خار باشم
فرصتی دیگر مهیا شد تا که دیگر چشمهای خسته از آلودگیها را
بدوزم لا به لای یونجه ها و همچو گنجشکی میان شاخسار باشم
کاش که میشد همچو باران تپه های آبجنگ را سرشار گل سازم
کاش میشد چون نسیمی در میان شاخه های آن درختان انار باشم
در آبادی فشتنق که بهشتی ست در میان شعله های آتش دوزخ
علیرضا عابدیان بادی - 1398/01/13 - سرچراغدون
ظهر شهریور ماه
ظهر شهریور ماه
روستا ساکت بود
خاک در وسعت خورشید میسوخت
باد می آمد
شیب یک تپه خشک را جاروب می کرد
گاهی از چشمه خشک کوچک
قطره آبی که چکید
لب تاول زده خاک را می بوسید
یک اُلاغ فرتوت
با ساقه تفتیده یک شاخه نی
تنها بود
لابه لای شاخه ها
یک انجیر سیاه
در حسرت چیدن یک دست
خمیازه میکشید
یک شغال لای درختان انار
کی می لنگید
گاهگاهی که زاغچه ای قار میزد
یونجه سبز خیالات مرا
زیر پا له میکرد
جوی آب بی توقع آبادی
پارچه کهنه دل را شستشو میداد
زنبوری می آمد
شهد گلهای سفید قندان مرا با خود می بُرد
ظهر شهریور ماه
روستا ساکت بود
و
ریسمان کهنه تاریخ
از لب دیوارها
آویزان .
علیرضا عابدیان بادی - روستای فشتنق 1398/06/04
اضافه کردن خاک سفید در شیره انگور
دستاورد علمی و تجربی نیاکان در روستای فُشتَنق
اما نکته قابل توجه در این سنت کهن، استفاده از نوعی خاک در تهیه شیره انگور است، خاکی سفید یا شیری رنگ که از دل کوهها و تپه ها بدست می آید .
این خاک را گذشتگان این مرز و بوم به صورت تجربی از دل کوه به دست آوردهاند و به دلیل دارا بودن مقداری آهک در خاک شیره، تمامی املاح و ناخالصیهای آب انگور را میگیرد و آبی زلال برای تهیه شیره تحویل میدهد.
خاک شیره خاکی قلیایی بوده و برای خنثی کردن اسیدیته آب انگور باید استفاده شود، چرا که محیط اسیدی باعث رشد و فعالیت باکتریها میشود و در فرآیند تولید شیره پس از شستشو و آبگیری،
برای جدا کردن ناخالصیهای آب انگور مقداری خاک شیره اضافه میکنند که این خاک با خاصیت قلیایی، حاوی املاح معدنی همچون کلسیم، منیزیم، سدیم، منگنز، آهن، مس و روی است و آب انگور که خاصیت اسیدی دارد، چنانچه خنثی نشود، موجب ترش شدن شیره انگور میشود.
خاک شیره همچنین موجب ته نشینی سریع املاح جامد مانند تفاله انگور شده و به آب انگور شفافیت میدهد،
وجود کربنات کلسیم (آهک) که یک ماده ضد عفونی کننده است، موجب حذف باکتریها و آنزیمهای مضر شده و در حین حرارت باکتریها و کپکهای مضر را از بین میبرد.
خاک شیره به نوعی ضد عفونی کننده آب انگور است
پس از اینکه آب انگور گرفته شد، به میزان لازم خاک شیره را اضافه میکنند و شب تا صبح نگه میدارند تا املاح آن گرفته شود و صبح روز بعد آب زلال انگور را جدا کرده و برای پخت روی آتش قرار میدهند
موقعیت جغرافیایی خاک مربوطه
در حوالی قسمت غربی کلاته آبجنگ است
و چنانچه حرکت از سمت و مبدا روستا را نظر بگیریم در سمت چپ
و پشت یک تپه کوچک خاکی و نرسیده به کلاته مذکور است .
فُشتَنق در بهاران
از ساغر گلهای فُشتَنق
آن زمانی که لب از ساغر گلهای تو من نوش کنم
ناگهان درد و غم و ناله جانسوز فراموش کنم
آن زمانی که نسیم لای درختان انار می خواند
دیده بر بندم و اندیشه و لبها همه خاموش کنم
آن زمان عقل که تصمیم گرفت ست فضولی بکند
عقل را وز نفس باده آبجنگ تو مدهوش کنم
بی حجابی کنم از پرتو خورشید تو عریان بشوم
شعله عقل زهر چشمه جوشان تو خاموش کنم
در بهاری که زمینت شده چون خانه گلها و علف
پیرهنی را ز همه لاله وحشی تو تن پوش کنم
درباره این سایت